اعظم طیرانی/
«در پنج سال گذشته آموزش و پرورش طرح کاهش و محدود کردن رشته علوم انسانی را به دلیل کاربرد نداشتن این رشته در جامعه در دستور کار قرار داد که این طرح به مجلس شورای اسلامی رفت و اعتراضهایی را در پی داشت و در نهایت با آن مخالفت شد. با سیاستهای آموزش و پرورش رشته علوم انسانی به شدت متورم میشود و این نشان میدهد تا چند سال آینده در کنکور سراسری بسیاری از دانشآموزان میخواهند وارد رشتههایی شوند که عملاً مصرفی در جامعه ندارد».
آنچه خواندید بخشی از گفتوگوی یک کارشناس مشاوره با خبرگزاری ایرناست که سعی دارد ضمن اشاره به چرایی تورم داوطلبان کنکور امسال در رشته تجربی و میل آنها به پزشک شدن یکی از مهمترین دلایل این مسئله را در «بیمصرف بودن» و «کاربرد نداشتن رشته علوم انسانی» بیان کند.
این موضوع صرف نظر از صحیح یا غلط بودن آن زاییده جدی نگرفتن علوم انسانی در جامعه به ویژه در مدارس ماست.
دکتر مهدی گلشنی، استاد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از جمله صاحبنظرانی است که برای علوم انسانی سهم ویژهای قائل است.
او که خود ضمن تحصیل در دبیرستان به یادگیری دروس حوزوی، علوم ادبی، منطق، حکمت و به ویژه فلسفه پرداخته و دانشآموخته رشته فیزیک دانشگاه تهران است، همچنان از علوم انسانی دفاع میکند.
گفتوگوی ما با ایشان در خصوص جایگاه علوم انسانی و چرایی بیتوجهی به این حوزه را بخوانید.
آقای دکتر؛ علوم انسانی چقدر اهمیت دارد و این اهمیت به خاطر چیست؟
علوم انسانی هم در پیشرفت علوم تجربی سهم دارد و هم در توسعه آنها. دلیلش این است که علوم تجربی در یک زمینه فرهنگی مناسب رشد میکند. در دوران تمدن درخشان اسلامی، درخشندهترین ایام شکوفایی دانش، زمانی بود که زمینه فرهنگی مناسب بود.غربیان اهمیت علوم انسانی را فهمیدهاند و به همین دلیل اکنون در دیار غرب، علوم انسانی از شأن والایی برخوردار است. یک شاهد بر این مطلب، تعداد مجلات معتبری است که در این حوزه منتشر میشود. هم اکنون در آمریکا و انگلیس درصد بالایی از کل مقالات، در زمینه علوم انسانی است.
علوم انسانی کاربرد علوم دیگر در جوامع انسانی را آسانتر میکند. به همین دلیل در غرب حوزههای بینرشتهای بین علوم انسانی و علوم دیگر به راه افتاده است. به عنوان نمونه دانشگاه آکسفورد دوره چهار ساله فیزیک- فلسفه را برگزار کرده که نیمی از دروس آنها فیزیک و نیم دیگر فلسفه است. همین طور دانشگاه شیکاگو در 20 سال گذشته دورهای بین پزشکی و علوم اجتماعی ایجاد کرده است.
علم جدید، خود را به حوزههای مادی محدود کرده است و واقعیت را تنها به چیزهایی نسبت میدهد که ریشه در دادههای حسی دارند. تأیید تجربی و داور نهایی قضاوتهاست. علوم انسانی میتوانند از طریق روشن کردن محدودیتهای علوم تجربی، نقش مهمی در اصلاح این نگرش ایفا کنند و در ارائه یک تصویر کاملتر از واقعیت، مکمل علوم تجربی باشند.
فناوریهای نوین، دگرگونیهای اساسی در ساختار فرهنگی و اجتماعی جوامعی که به این فناوریها مجهز شدهاند، وارد کرده است. تغییر فرهنگ ناشی از ورود فناوری، در بسیاری از موارد محسوس است. بنابراین در عصر حاکمیت فناوری، تقویت علوم انسانی در محیط برای پیشگیری از آثار مخرب فناوری که بعضاً با فرهنگ ملی- دینی ما تعارض اساسی دارند، ضروری است.
نکتهای که متأسفانه بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان علوم پایه و مهندسی از آن غافلند، این است که فکر میکنند این علوم هیچ بار فلسفی ندارند. تحقیقات چند دهه اخیر نشان داده که بسیاری از نظریههای بنیادی ما متأثر از دیدگاههای فلسفی است.
تا اواسط دهه 1950 میلادی نظر رایج در میان دانشمندان علوم تجربی این بود که علم، جدا از تعهدات متافیزیکی است؛ اما تحولات در فلسفه علم نشان داد که مفروضات متافیزیکی در نظریهپردازی، روششناسی و کاربردهای علم نقش دارند و علم در حقیقت مبتنی بر فرضیاتی است که برای فعالیت آن مهم هستند، ولی خود علم نمیتواند آنها را اثبات یا رد کند. به عنوان نمونه یک واقعیت عینی مستقل از ذهن ما وجود دارد که منشأ ادراکات حسی ماست. این قبیل مفروضات فوق علمی در انتخاب بین نظریههای علم، تأثیرگذار بودهاند. بنابراین تعامل علوم انسانی و علوم تجربی به تبیین مبانی علوم تجربی و غنیتر کردن آنها کمک میکند.
علوم انسانی هویتساز است؛ زیرا فرهنگساز است. در واقع هویت هر جامعه، نتیجه فرهنگ آن جامعه است. علوم انسانی میراث فرهنگی ما را در بر دارد و ما را به گذشتهمان پیوند میدهد و به خدمت به کشورمان متعهد میسازد. این مهم به حفظ هویت و استقلال کشور کمک میکند و موجب تقویت فرهنگ بومی و خودباوری میشود.
برخلاف قدیم، امروز علم در همه جنبههای زندگی اثر گذاشته است. هم محصولات عملی آن، اسلوبهای زندگی را تغییر داده و هم فرهنگ همراه آن، فرهنگ کشورها را هدف تهاجم قرار داده است. تنها حاکمیت یک فرهنگ غنی مناسب میتواند رهنمون ما در کسب علم و فناوری و پرهیز از آفات آنها باشد و این فرهنگ تنها از طریق علوم انسانی، دستیافتنی است.
در حال حاضر در کشور ما بیشترین تعداد دانشجو و استاد را رشتههای علوم انسانی دارند، با این حال هنوز گفته میشود دانشآموزان رغبتی به این رشتهها ندارند! چرا این گونه است؟
وقتی دارالفنون و سپس دانشگاهها راه افتادند، توجه به علوم مهندسی و پزشکی بود. بسیاری از استادان دانشگاهها دانشآموخته غرب بودند و در آن موقع علوم انسانی در غرب رواج نداشت. اما غربیان خیلی زود به اهمیت این علوم پی بردند و حتی بعضی از دانشگاههای برتر مهندسی غرب دانشجویانشان را مجبور به گرفتن تعدادی دروس علوم انسانی کردند. اما این نسیم مثبت به دیار ما نرسیده است و تعقیب علوم مهندسی و پزشکی مُد شد و تا امروز کورکورانه دنبال میشود.
نخبگان علوم انسانی در حوزه و دانشگاه هم در پی تبیین اهمیت علوم انسانی از طریق رسانهها نبودهاند بنابراین عمدۀ دانشآموزان نخبه دنبال رشتههای مهندسی و پزشکی و اندکی هم دنبال علوم پایه هستند و کمتر سراغ علوم انسانی میروند. یعنی تعداد اندکی از دانشآموزان نخبه برای ادامه تحصیل رشتههای علوم انسانی را انتخاب میکنند.
نظام آموزشی کشورهای توسعهیافته نسبت به علوم انسانی چه برخوردی دارند؟
کشورهای غربی و توسعهیافته شأن علوم انسانی را خوب فهمیدهاند و دانشگاههای برتر آمریکا و اروپا توجه خاصی به علوم انسانی دارند. به عنوان نمونه دانشگاه فناوری ماساچوست (امایتی) بخش علوم انسانی و اجتماعی گستردهای دارد.
به نظر شما در این سالها بیشترین ظلم به موضوع آموزش علوم انسانی در کشور را چه کسانی کردهاند؟
استادان نخبه در دانشگاهها و حوزهها باید از طریق کتابها و رسانهها در خصوص اهمیت علوم انسانی روشنگری میکردند ولی این کار را انجام ندادند. آنها حداقل باید اهمیتی را که غرب به علوم انسانی داده از طریق ترجمهها یا مقالات، به محیط ما منتقل میساختند که متأسفانه تاکنون این مهم انجام نشده است.
برای آنکه نظام آموزشی کشور و والدین را با علوم انسانی آشتی بدهیم به نظر شما چه گامهایی باید برداشته شود؟
باید نخبگان علوم انسانی در دانشگاهها در راستای تبیین اهمیت علوم انسانی از طریق رسانهها اقدام کنند تا شفافسازی و عنوان شود که حتی اثرگذاری مؤثر علوم مهندسی، پزشکی و پایه در جامعه به کمک علوم انسانی امکانپذیر خواهد بود.
وقتی استادان مهندسی دانشگاه «امایتی» آمریکا در مقالهای در روزنامه نیویورک تایمز نوشتند که دانشآموختگان آنها در جامعه آمریکا موفق نیستند، رئیس این دانشگاه جلسه مشترکی بین استادان مهندسی و استادان علوم انسانی آن دانشگاه گذاشت و نتیجه این شد که دانشجویان مهندسی این دانشگاه باید تعدادی از واحدهای دروس انسانی را بگیرند. به نظر من اگر این گونه برنامهها، خوب در کشور اجرا شود، میتواند در توسعه مؤثر علوم انسانی اثرگذار باشد و تعدادی از دانشآموزان نخبه را به سوی این رشتههای تحصیلی هدایت کند.
نظر شما